جدول جو
جدول جو

معنی چرب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرب شدن
(اِ سِ تَ دَ)
پرروغن شدن. باروغن شدن. روغندار شدن، زیاد شدن. اضافه شدن. فزون شدن. بیشتر شدن وزن چیزی، روغن آلود شدن جائی یا چیزی. ناپاک و کثیف شدن. بچربی آلوده شدن، چاق و فربه شدن. پیه دار و چربی دار شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرق شدن
تصویر غرق شدن
فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب شدن
تصویر چوب شدن
کنایه از خشک و ثابت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا شدن
تصویر فرا شدن
داخل شدن، نزدیک شدن
رفتن
عصبانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرف شدن
تصویر صرف شدن
به کار رفتن، مصرف شدن
خرج شدن، سپری شدن، برای مثال بیا تا به از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲ - ۵۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربه شدن
تصویر فربه شدن
چاق شدن، فربهی، چاقی، اضافه وزن داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت شدن
تصویر پرت شدن
افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره شدن
تصویر غره شدن
مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب زدن
تصویر ضرب زدن
صدمه زدن، آسیب وارد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ دَ)
خورده شدن. گیاه خوردنی چرندگان شدن. خوراک چرندگان شدن:
پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم.
ناصرخسرو.
، چراگاه شدن. مرتع شدن. رجوع به چرا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن:
جامۀ پر صورت دهرای جوان
چرک شد و شد بکف گازران.
رودکی.
رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گدازیدن ویتازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن از جایی. یا پرت شدن حواس. مشوش و مضطرب شدن حواس. یا پرت شدن از موضوع یامرحله. از موضوع و مطلب دور افتادن سهو و اشتباه کردن در موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب شدن
تصویر ادب شدن
تربیت شدن فرهنگ پذیرفتن ادب پذیرفتن با ادب شدن، تنبیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج شدن
تصویر درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف شدن
تصویر صرف شدن
بکار رفتن، هزینه شدن، خرج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ شدن
تصویر سرخ شدن
قرمز شدن چهره شخصی، غضبناک گردیدن، خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد شدن
تصویر زرد شدن
رنگ زرد گرفتن اصفرار. یا زرد شدن خورشید غروب آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن، مقابل گرم شدن، از کاری دلزده شدن ملول گشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد شدن
تصویر ترد شدن
لطیف و نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد شدن
تصویر خرد شدن
ریزه ریزه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم شدن
تصویر خرم شدن
شاد و خوش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
آگاهیدن آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرک شدن
تصویر چرک شدن
کثیف، ناپاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جری شدن
تصویر جری شدن
دلیر و جسور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرح شدن
تصویر جرح شدن
رد شدن یا جرح شدن شاهد. قبول ناشدن گواهی شاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب شدن
تصویر جنب شدن
گایناک شدن بحالت جنب در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب شدن
تصویر سبب شدن
جتکاندن علت وجود چیزی شدن باعث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن مست و لایعقل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گداختن، آب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراب شدن
تصویر خراب شدن
آسیب دیدن، گزند دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
کثیف شدن، چرکین شدن، چرکناک شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد