پرروغن شدن. باروغن شدن. روغندار شدن، زیاد شدن. اضافه شدن. فزون شدن. بیشتر شدن وزن چیزی، روغن آلود شدن جائی یا چیزی. ناپاک و کثیف شدن. بچربی آلوده شدن، چاق و فربه شدن. پیه دار و چربی دار شدن
پرروغن شدن. باروغن شدن. روغندار شدن، زیاد شدن. اضافه شدن. فزون شدن. بیشتر شدن وزن چیزی، روغن آلود شدن جائی یا چیزی. ناپاک و کثیف شدن. بچربی آلوده شدن، چاق و فربه شدن. پیه دار و چربی دار شدن
خورده شدن. گیاه خوردنی چرندگان شدن. خوراک چرندگان شدن: پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستوروار مر او را چرا شدم. ناصرخسرو. ، چراگاه شدن. مرتع شدن. رجوع به چرا شود
خورده شدن. گیاه خوردنی چرندگان شدن. خوراک چرندگان شدن: پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستوروار مر او را چرا شدم. ناصرخسرو. ، چراگاه شدن. مرتع شدن. رجوع به چرا شود
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن: جامۀ پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران. رودکی. رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن: جامۀ پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران. رودکی. رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود